به خدا همه چيز را خواهم گفت...
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکشَفَ الْغِطَاءُ
چه بلايي بزرگتر از غيبت مويلايمان…چه بلايي بزرگتر از نديدن روي اماممان
از نظر ها غايب است كه اينگونه كودكان يمني پر پر ميشوند
از زير آوار كه درش مي آورند صورت زيبايش را خاك پوشانده است…رد گريه هايش گل شده است…موهاي مشكيش همانند اتش هايي كه برسر خانه اش ريخت و جز آواره اي برايش نگذاشت،سرخ است….ديگر نه سايه پدر دارد و نه مهر مادر…نه دست برادر و نه لبخند خواهر…وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
فقط خدا را دارد و او همه چيز را به خدا خواهد گفت…وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیک الْمُشْتَکی وَ عَلَیک الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
خدايا حجتت را برايمان بفرست..مگر ما غير از او پناه ديگري داريم؟اَللَّــهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَینَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِک مَنْزِلَتَهُمْ
ميدانيم تا فرجي در ما حاصل نشود فرج او هم رخ نخواهد داد…فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
اي پيامبر… يا امير المومنين…سينه ها به تنگ آمده…نفس ها به شماره افتاده…ميشنويد گريه هاي طفل معصوم يمني را…باي ذنب قتلت…یا مُحَمَّدُ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدُ…اِکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَانِ
یا مَوْلانَا یا صَاحِبَ الزَّمَانِ
ای مولای من ای صاحب الزمان
اَلْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی أَدْرِکنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
به فریادم برس، مرادریاب، همین ساعت، الان، الان، الان
یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
ای خدا ای مهربانترین مهربانان به حق محمد و آل پاکیزهاش
دعاي فرج را بخوانيم تا فرجي حاصل شود در ما و ظهور آقايمان صاحب العصر و الزمان.